اینجا که تو ایستاده ای
گلی نمی روید
بارانی نمی بارد
وپرندگان
از بخار تنفست
همچون سنگ به زمین می افتند
جوانه ها
باز می مانند
از رستن
پشت چراغ های قرمز
و نهال ها
خشک میشوند
در روزهای خسته بیکاری
شادمانی می میرد
درلحظه های مفلوج وبی حرکت
عقربه های روزهای بی پایان کار
اینجا که تو ایستاده ای
سرودی نیست
این که میشنوی
مویه زنی است
و این که در احتزاز است
پرچمی نیست
پر افتخار
جنازه مردی است که تکان می خورد
بالای چوبه دار
بالای چوبه دار...