معصومه
می بافد
رج به رج
رشته به رشته
شلال ابریشمی
گیسو
افتاده بر نهال نازک اندامش
می بافد
معصومه
پیرهنی
نازکتر از خیال
ابریشمی آنسوی دیوار
برای روز واقعه
می بافد
ریسمانی
سیاهتر از
مارهای
خزیده بر
بستر
هراس نیمه شبان
رج به رج
رشته به رشته
سرخ می بافد
معصومه
تا روز واقعه
می بافد
می بافد
سلام مینا.خیلی وقت بود که شعری نگذاشته بودی.اگر خواستی حال و هوای این روزهای من رو هم بدونی یک سر به وبلاگ بزن...
سلام
به وبلاگت سر زدم همه زیبا و البته غمگین بودند شعرهای جدیدت به حال و هوای شعرهای قدیمی تو نزدیک بودند