هر صبح به هم سر تکان میدهیم
من ومرد همسایه
چون مردگان
با چشم های یخزده
و چهر ه های بیروح
و قبر هایمان را عوض میکنیم
من به سر کار میروم
او از شیفت شب بر میگردد