از کنار تو شاید
گذشته باشم روزی
در ازدحام پیاده رویی شلوغ
در کنار تو ایستاده باشم
شاید
لحظه ای
در ایستگاه اتوبوسی
بی لبخندی
بی پرسشی
آن لحظه که غمگین بودی
ان لحظه که دلتنگ بودم
در سرزمین گا مهای شتاب آلود
شاعرانی بودند
که وقت نداشتند شعر بسرایند
عاشقانی
که وقت نداشتند عشق بورزند
و مردگانی
که وقت نداشتند زندگی کنند
پیچ وخمی رنگین
بر دامن کویر
شاید که چنین شود روزی
لبخند مردمان
و رقصی کولی وار
زیر مهتاب صحرا
نه به تمنای سکه ای
تنها برای آنکه دوستش می داری