دیده بودمت
انگار
در نیمه شبی بهاری
شنیده بودم
آواز مبهمت را
در هر شعر
هر ترانه
آن گاه که
زمزمه می کردی
زیر لب
آرام
با نجوایی خاکستری
تا پیدا کنیم
لحظه های رنگین عطر آلود
گم شده
در
مدارهای عادت و تکرار
و بنوشیم
آفتاب عسلی رنگ صبح را
قبل از انکه با بوسه سردی
به ما شب به خیر بگویی!