در ایستگاه هیچ
ایستاده کسی
در انتظار آمدن اتوبوسی
که می برد مسافر را
تا دور دستِ دشتِ مه آلود.
بی حوصله از این همه تاخیر
می کاود
چمدانش را
تهی ترین چمدان جهان را :
- یک عکس قاب شده از خود
- یک نامه ی نفرستاده
که جوهرش
نقش بنفشه ی خشکیده
بر جای جای نامه کشیده
یک مشت کاغذ رنگین
- و بادبادکی چروکیده
که هیچگاه مجالِ بال گشودن نیافته ست.
در ایستگاه هیچ
ایستاده کسی