ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

در ستایش فراموشی-برتولت برشت

 

چه خوش است فراموشی

اگر جز این بوده،پسر چگونه باید دل می کند

از مادری که شیرش داده است؟

که به اندامش نیرو می دهدو

بازش می دارد از آزمودن.

 

یا شاگرد چگونه می بایست

آموزگاری را ترک گوید

که دانش به او بخشید؟

همین که دانش عطا شد

شاگرد ناگزیرست به راه خود برود.

 

ساکنان جدید

 به خانه قدیمی اسباب  می کشند

اگر آن ها که خانه را ساختند

در آن می زیستند

اکنون خانه چه تنگ و ترش بود.

 

اجاق گرم می کند

دیگر کسی اجاق ساز را نمی شناسد.

بدون فرا مو شیِ  شبِ رَد گُمُ کننده

آدمیزاد چگونه صبحگاه قد بیافرازد؟

چگونه می تواند

 آن که شش بار به زمین خورده است

هفتمین بار برخیزد و

زمین سنگلاخ راشخم زند

و پرواز کند بر دامن آسمان پر خطر؟

ناتوانی حافظه

به آدمیزاد نیرو می بخشد.

در ستایش آموختن- برتولت برشت

    


یادبگیر ساده ترین چیزها را


برای آنان که بخواهند یاد بگیرند


هرگز دیر نیست


الفبا را یاد بگیر،کافی نیست، اما


آن را یاد بگیر،مگذار دلسردت کنند


دست به کار شو،تو همه چیز را


 باید بدانی


توباید رهبری را به دست گیری


ای آن که درتبعیدی،یادبگیر


ای آن که در زندانی،یادبگیر


ای زنی که در خانه نشسته ای،یادبگیر


ای انسان شصت ساله،یادبگیر


توباید رهبری را به دست گیری


ای آن که بی خانمانی،در پی درس ومدرسه باش


ای آن که از سرما می لرزی،چیزی بیاموز


ای آن که گرسنگی می کشی ،کتابی به دست گیر


این خود سلاحی است


تو باید رهبری را به دست گیری


ای دوست،از پرسیدن شرم مکن


مگذار که با زور پذیرنده ات کنند


خود به دنبالش بگرد


آن چه را که خود نیاموخته ای


انگار کن که نمی دانی


صورت حسابت را خودت جمع بزن


این تویی که باید بپردازی اش


روی هر رقمی انگشت بگذار


وبپرس این برای چیست؟


تو باید رهبری را به دست گیری