ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

شعری از مجید میرزایی

در خانه هیچ نوایی نیست

جز قیژکندِ[1] کهنه‏ ی کرمِ چوب

و بانگِ دور و مبهمِ روباهان.

 

بانو

    که لای لای شبانگاهیش

خواب بلوری کودک

و سینه‏ سرخ و شبنم و شب ‏بو را

در تاب‏های پرده ‏ی مهتاب می ‏پیچید

بر صخره ‏ی سترگ خستگی ‏اش

        از هوش رفته است

و مرد

که کوچ دسته‏ های مرغابی

و رقص پروانه

تا اوج می‏ بردش

حالا میانِ دخمه ‏ی اخم‏ آگین

تور می‏ بافد

برای نان کودکِ خُردش

و کودکی شناور

در سبدش

بر رودخانه‏ ی تنهایی.

 

در قحطسالِ تبسّم

خنجر جوانه می ‏زند از خواب

و ذهنِ زخمگین و پریشان

خیال ریسمان و زره

        می‏ بافد.

 

در خانه هیچ نوایی نیست

جز کرمِ چوب

و بانگِ ترس ‏آور روباهان.



[1] - از ترکیبِ قیژ (صدای جویدنِ چوب)، و کَند (از فعلِ کندن) این ترکیب ساخته شده، به معنای صدای جویدنِ چوب به وسیله‏ ی کرم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ارمان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://iwant2.blogfa.com

سلام
خیلی وبلاگ مسخره ای داری
اه اه اه

سلام
میشه بیشتر توضیح بدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد