در خانه هیچ نوایی نیست
جز قیژکندِ[1] کهنه ی کرمِ چوب
و بانگِ دور و مبهمِ روباهان.
بانو
که لای لای شبانگاهیش
خواب بلوری کودک
و سینه سرخ و شبنم و شب بو را
در تابهای پرده ی مهتاب می پیچید
بر صخره ی سترگ خستگی اش
از هوش رفته است
و مرد
که کوچ دسته های مرغابی
و رقص پروانه
تا اوج می بردش
حالا میانِ دخمه ی اخم آگین
تور می بافد
برای نان کودکِ خُردش
و کودکی شناور
در سبدش
بر رودخانه ی تنهایی.
در قحطسالِ تبسّم
خنجر جوانه می زند از خواب
و ذهنِ زخمگین و پریشان
خیال ریسمان و زره
می بافد.
در خانه هیچ نوایی نیست
جز کرمِ چوب
و بانگِ ترس آور روباهان.
[1] - از ترکیبِ قیژ (صدای جویدنِ چوب)، و کَند (از فعلِ کندن) این ترکیب ساخته شده، به معنای صدای جویدنِ چوب به وسیله ی کرم.
سلام
خیلی وبلاگ مسخره ای داری
اه اه اه
سلام
میشه بیشتر توضیح بدی؟