جنگاوران رویاها
از کوچه های تهی
نومید و ناشناس گذشتند
تا در نهفتِ خانه های خموش
تن پوشهای ژنده و خونین را
بر میخ های انزوا
بیاویزند.
در شهر
مردمان هلهله زن
مدهوش نطقهای آتشین خطیباناند
که با دهان کفآلود
از حماسه
سخن میرانند.