ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

پیامک

پیامی می آید

شعری نیست

حراج کفش وکیف

از نمایشگاه ما دیدن کنید

پیامی می آید

نه شعری نیست

مشترک گرامی!

شما یک  طرفه شده اید

باید برای خودم دوستی سفارش بدهم

در صفحه نیاز مندی ها

ویا شاید

برای خودم تسلیتی بفرستم

به مناسبت این همه تنهایی

وبه اطلاع همه برسانم

سال هاست مرده ام

و هزینه مراسم

صرف امور روزمره گردیده

و تو

باید برای خودت

زنی بخری

برای یک ساعت

یا یک عمر!

در می زند

می گردد

آرام

پیچیده در شولایی نامریی

سرک میکشد

هرکجا

می نشیندساکت

 برسرهر راه

می خواند آرام

با آوازی مبهم ومه الود

پشت درایستاده

منتظر

صبور

می کوبد به در آهسته

می رود و

بر می گردد

دوباره

کدام شما

کدام

می شنود

در زدنش را؟

اعماق

مرا به اعماق بسپار 

به دره ها 

به اواز مبهم رودها 

بگو 

بخوانند 

پرندگان 

در رستن 

 نهال ها 

این داستان تازه ای نیست

رنگ ها

مرا با رنگ ها تنها بگذار

آبی     

       خاکستری 

                          سبز

مرا به رنگها بسپار

بنفش

           کبود

                    کبود

مرا در رنگ ها رها کن

زرد

       سیاه

      سیاه

نمی خواهم بشنوم

سکه ها

می درخشند سیاه


در هر لبخند


 در هر اندوه


در هر حسرت کودکانه


 می نشینند


بر سر راه


هر آرزوی کوچک


و آنگاه


 که خسته


بر هم می گذاری


پلک هایت را



چشمک می زنند


با تلا لویی آزار دهنده


سکه ها!


 سکه های جادویی !