ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

اوج ها


 

تا اوج اوج آبی


پر می کشی سبک بال


اینک چه مست


سرخوش


از بازی ابر وباد


و نوازش خنکای


 حریر مه


لغزیده بر بالهایت

 

می لرزاند


 صخره هارا


 و می پیچد در علفزار


فریاد شعفت


نگاه کن!


بر این پهن دشت


ای پر شکوه سبک بال


ماییم وحسرتی تلخ


براین شگفت زیبا


پر میکشی


پر می کشی


فارغ از آنچه می گذرد


در زمین


به ما!

اینجا که تو ایستاده ای

اینجا که تو ایستاده ای


گلی نمی روید


بارانی نمی بارد


وپرندگان


از بخار تنفست


همچون سنگ به زمین می افتند


 جوانه ها


باز می مانند


از رستن


پشت چراغ های قرمز


و نهال ها


خشک میشوند


در روزهای خسته بیکاری


شادمانی می میرد


درلحظه های مفلوج  وبی حرکت


 عقربه های روزهای بی پایان کار


اینجا که تو ایستاده ای


سرودی نیست


این که میشنوی


مویه زنی است


و این که در احتزاز است


پرچمی نیست


پر افتخار


جنازه مردی است که تکان می خورد


بالای چوبه دار