ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

ایستگاه

موضوع این وبلاگ شعر و ادبیات می باشد

نجوایی-شعری از مجید میرزایی

نجوایی، در آرزوی شنیده شدن


گوشی، در انتظار یک کلام نوازش


چشمی، مشتاق یک نگاه روشن و یک لبخند

یادگار-شعری از مجید میرزایی

 

 


 

 

با باد رفت پرنده


با رود رفت شکوفه


تا دوردستِ حسرت


تا سرزمین بی ‏برگشت.

 

بی خوشه‏ ی شکوفه ‏ی عطرآگین


بی چهچهه پرنده‏ ی عاشق


در باد سرد ایستاده درخت.

 

یک لانه ‏ی تهی


بر شاخ خشک مانده به جا.

آه-شعری از مجید میرزایی

با آن همه ترانه و پروانه

که در بهار خواب خیالم

    می‏ رقصید

وقتی که در زمانه ‏ی عسرت

در کشتزار غلامان

به کارِ گِل‏ ام واداشتند

از من نماند جز مه آهی

آواز

که مثل جویبار بلورینی

در لای ریشه ‏های پریشان تارهای صوتی من

        جاری بود

در شوره ‏زار بغض و سکوت

    خشکید

و شعر

معشوقه ‏ی نهانی من

که در شبانِ پریشانی

می‏آمد از دریچه‏ های نهفت

و اشکم

از چهره می ‏سترد

از من کناره جست

زیرا که آن فرشته‏ ی دریایی

در کلبه‏ های بردگانِ مطیع

    مسکن نمی‏کند.

وقتی که در زمانه‏ ی حسرت

چون خیل خسته ‏ی ورزایان

خاموش و رام

می‏ کشیم گاجمه[1] بر دوش

دیگر

    از نکهتِ گل رویا

برجا چه ماند خواهد ؟

 

بی شعر و بی سرود

ماندیم

در کشتزار غلامان



[1] - گاجمه : خیش در زبان گیلکی

در معابر توفان-شعری ازمجید میرزایی

برف می‏ نوشد

    در معابر طوفان

لاله ‏ای که پیشاهنگام

به آواز سینه سرخی

    جستجوگر جفت

چشم گشوده بود

تمنایِ آفتاب را.

هرروز-شعری از مجید میرزایی

 

هر روز

یک بار می‏ روی

و یک بار باز می ‏گردی

    در جستجوی نان

و این خطوط آمد و شد

می‏ سازد

    طرحِ نهانِ میله‏ های آن قفسی را

    که زندگی‏ش می‏ نامیم.