می افشانم واژه هارا
شاید که باد ببرد تا دوردست
شاید توشه راه پرنده ای شود
کوچک وخیس
شاید که گلی بروید از آن
زیر آفتاب
شاید که له شود
زیر گامهای رهگذری شتابان
گفتند نمی خواهیم
نمی خواهیم بشنویم
و گوشهایشان را بستند
گفتند نمی خواهیم
نمی خواهیم ببینیم
و چشم هایشان را بستند
گفتند دانسته ایم همه را
و مردند
از کنار تو شاید
گذشته باشم روزی
در ازدحام پیاده رویی شلوغ
در کنار تو ایستاده باشم
شاید
لحظه ای
در ایستگاه اتوبوسی
بی لبخندی
بی پرسشی
آن لحظه که غمگین بودی
ان لحظه که دلتنگ بودم