پرسیدم چه قدر؟
نگاهم کرد چرا؟
دهانم خشک شد
پاهایم به پیاده رو چسبید!
Iasked him how much
And he watched me why
My feet stuck to the pavement
My mouth got dry
هر صبح به هم سر تکان میدهیم
من ومرد همسایه
چون مردگان
با چشم های یخزده
و چهر ه های بیروح
و قبر هایمان را عوض میکنیم
من به سر کار میروم
او از شیفت شب بر میگردد
جیغ می کشد قطار
در ایستگاه
له می شود زنی
جیغ میکشد
زیر چرخها
پیاده میشود
و
سوار می شود
کودکی
در اغوش زنی
که می فروشد
جوراب و روسری
و دختری که
گم می کند
عشقش را
هراسان
در
کوپه های جدا سازی
و جوانکی
که
دستهایش
می جوید
جیب های خالی
مردی را
جیغ میکشد قطار
در ایستگاه بعدی
و پیاده می شود
جوانک
زیر چرخها
توی جیبش میرود
دست مردی
و له میشود زنی
در سکوت
و سوار می شود
در ایستگاه بعدی
جیغ میکشد زنی....