-
در می زند
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 09:55
می گردد آرام پیچیده در شولایی نامریی سرک میکشد هرکجا می نشیندساکت برسرهر راه می خواند آرام با آوازی مبهم ومه الود پشت درایستاده منتظر صبور می کوبد به در آهسته می رود و بر می گردد دوباره کدام شما کدام می شنود در زدنش را؟
-
اعماق
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 09:53
مرا به اعماق بسپار به دره ها به اواز مبهم رودها بگو بخوانند پرندگان در رستن نهال ها این داستان تازه ای نیست
-
رنگ ها
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 09:52
مرا با رنگ ها تنها بگذار آبی خاکستری سبز مرا به رنگها بسپار بنفش کبود کبود مرا در رنگ ها رها کن زرد سیاه سیاه نمی خواهم بشنوم
-
سکه ها
شنبه 3 دیماه سال 1390 15:48
می درخشند سیاه در هر لبخند در هر اندوه در هر حسرت کودکانه می نشینند بر سر راه هر آرزوی کوچک و آنگاه که خسته بر هم می گذاری پلک هایت را چشمک می زنند با تلا لویی آزار دهنده سکه ها! سکه های جادویی !
-
اوج ها
شنبه 3 دیماه سال 1390 15:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تا اوج اوج آبی پر می کشی سبک بال اینک چه مست سرخوش از بازی ابر وباد و نوازش خنکای حریر مه لغزیده بر بالهایت می لرزاند صخره هارا و می پیچد در علفزار فریاد شعفت نگاه کن! بر این پهن دشت ای پر شکوه سبک بال ماییم وحسرتی تلخ براین شگفت زیبا پر میکشی پر می کشی فارغ از آنچه می...
-
اینجا که تو ایستاده ای
شنبه 3 دیماه سال 1390 15:43
اینجا که تو ایستاده ای گلی نمی روید بارانی نمی بارد وپرندگان از بخار تنفست همچون سنگ به زمین می افتند جوانه ها باز می مانند از رستن پشت چراغ های قرمز و نهال ها خشک میشوند در روزهای خسته بیکاری شادمانی می میرد درلحظه های مفلوج وبی حرکت عقربه های روزهای بی پایان کار اینجا که تو ایستاده ای سرودی نیست این که میشنوی مویه...
-
بر چه نظاره می کنید
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 09:31
بر چه نظاره می کنید گلادیاتور ها مرده اند جنگی نیست جنون توحش است این که می بینید مردی اویخته چون اونگ با چشمها ی باز و دهانی خشکیده متعجب و فریادی ما سیده بر لبها به چه گوش فرا می دهید ابلهانه اینچنین سمفونی وحشت است اینکه می شنوید فریادهای آخرین به دنبال چه می گردید به دنبال کدام شور؟کدام جنون؟ در سرزمین من مردانی...
-
شب به خیر
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 09:41
دیده بودمت انگار در نیمه شبی بهاری شنیده بودم آواز مبهمت را در هر شعر هر ترانه آن گاه که زمزمه می کردی زیر لب آرام با نجوایی خاکستری تا پیدا کنیم لحظه های رنگین عطر آلود گم شده در مدارهای عادت و تکرار و بنوشیم آفتاب عسلی رنگ صبح را قبل از انکه با بوسه سردی به ما شب به خیر بگویی!
-
زمستان خانه من
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 09:30
بگذار بشکندشاخه صنوبر زیر بارش سنگین برف بگذار له شود اقاقی چه تفاوت دارد وقتی که برف سیاه می نشیند و آب نمی شود
-
دانلود دفتر پاییز:"شاعر هرگز نمی میرد"
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 13:36
14 آذر 1390.در یک تصادف رانندگی در جاده ی قوچان-شیروان غلامرضا بروسان به همراه همسر باردارش الهام اسلامی و دختر شش ساله شان کشته شدند. مجتبی پسر خردسالشان زنده ماند.در یک روز دو شاعر از دست رفت.این دفتر به همین مناسبت سروده شده و تقدیم شما عزیزان می شود: آدرس دانلود:...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آذرماه سال 1390 18:14
باران بارید! پرنده گریخت هراسان! اقاقی موهایش را شست شاید پرنده برگردد
-
تجزیه
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 16:59
800x600 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 من تکه تکه بودم دستهایم از کتف کنده شده بود پاهایم راه میرفت وبا چشمهایم کاری نداشت چشمهایم مرگ را در آستانه نمی دید و من هر روز خود را به او می سپردم مغزم تپش های قلبم را نمی فهمید و فقط اعداد را میشناخت ودندانم لب هایم را می گزید بر هر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 09:47
خواستم غروب کنم نهالکی گفت نه! خواستم طلوع کنم کوهها راهم را بستند ابری نوازشم کرد بغض آلود همین جا بمان! همین جا بمان!
-
مرگ
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 09:38
نمی بینند مرگ را مرده ها زنده است آنکه سلامش می کند هر روز مرگ!
-
برف سیاه
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 09:34
سیاه می شود برف سفید از سرفه هایت
-
راز
شنبه 12 آذرماه سال 1390 09:26
دوست بدار! این تنها راز جهان است بیگ بنگ! راز دره های سیاه سبز با برجهای قد کشیده بر فرازشان راز درختهایی با ریشه های استخوانی و گلهای روییده بر خاکستر
-
سربازها
جمعه 11 آذرماه سال 1390 16:19
سربازها به مرخصی می روند با سرهای تراشیده و پوتین های بد بو با لودگی به مسخره می گیرند ایست خبر دار و شعار های صبحگاهی را غرق دررویای بوسه مادر و شامی خوشمزه جا می گذارند کابوس کلاغ پر و انفرادی را کنار جاده مسافران از پشت شیشه اتوبوس به آنها لبخند می زنند از بغل دستی می پرسم سرباز ها کی به مرخصی خواهند رفت؟
-
پستچی
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 15:15
پستچی نامه ها را می دزدید می خواند و با لبخندی شیطنت آمیز دوباره به پاکت ها تف میزد اودر رویایش با جادوی سیاه دنیای سبز و سرخی می ساخت نا ممکن ! ما نامه هارا بوییدیم
-
ای آزادی!
جمعه 4 آذرماه سال 1390 22:42
پشت دروازه های صبح قتلگاه ستاره ها چشمانم را به دوردستی مه آلود دوختم در مشتم نامت را با سه قطره خون نوشتم ای آزادی! ای آن دست نایافتنی ترین خواب! برای رسیدن به تو پشت دروازه های صبح جان دادیم قتلگاه مهتاب آنجا که نوری به رنگ خاکستری می تابد و بو,بوی خون است نامت را با همان قطره های خشک شده بر زبان می آورم بگو ای...
-
انکار کن یوسف
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:55
انکار کن یوسف! آفتاب را نخواهی دید فردا اینجا تنها کلا م کلام آخر است انکار کن! بر دارخواهی شد صلیب وار و برادران هدایتت خواهند کرد برادرانه تا چاه ار شاد تا بدانی تنها کلام کلام آخر است اینجا و آن یقین که در دلت شکفت آرامش تو بودبی تردید آرامش تو،دنیای تو که دنیایی است هر انسان با قلبی از ان خود و یقینی از آن خود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:13
باد می خواند در معابر پاییز با اوازی مبهم می رقصد دامن کشان ومی روبد اخرین برگ های خاطره را
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:12
آنها عینک می زدند و یک ضرب ساده را معادله چند مجهولی می دیدند
-
دانه های شعر
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:49
می افشانم واژه هارا شاید که باد ببرد تا دوردست شاید توشه راه پرنده ای شود کوچک وخیس شاید که گلی بروید از آن زیر آفتاب شاید که له شود زیر گامهای رهگذری شتابان
-
دانایان
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:45
گفتند نمی خواهیم نمی خواهیم بشنویم و گوشهایشان را بستند گفتند نمی خواهیم نمی خواهیم ببینیم و چشم هایشان را بستند گفتند دانسته ایم همه را و مردند
-
رهگذر
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:43
از کنار تو شاید گذشته باشم روزی در ازدحام پیاده رویی شلوغ در کنار تو ایستاده باشم شاید لحظه ای در ایستگاه اتوبوسی بی لبخندی بی پرسشی آن لحظه که غمگین بودی ان لحظه که دلتنگ بودم
-
سرزمین مرگ و شتاب
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:41
در سرزمین گا مهای شتاب آلود شاعرانی بودند که وقت نداشتند شعر بسرایند عاشقانی که وقت نداشتند عشق بورزند و مردگانی که وقت نداشتند زندگی کنند
-
برای مادرم
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 22:21
برای مادرم سه سال عزادار بودیم.سه سالی که خانه را ویران کرد.سه سالی که پدر را کشت.سه سالی که من را به جنون کشاند.دیگران که دو سال یا کمتر عزادارند به دیدنمان آمدند.ظرف حلوا را برای ماهیان حوض بردم.خانه را تکانیده بودند.لباس های سیاه و پرچم های عزاداری مادر را درون گنجه ها و کمدها گذاشتند.سه سالی که عزادار بودیم:من و...
-
پروانه ها
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 16:04
له می کنم در دستم پروانه های رنگی به پیله بر می گردانم واژه های شعرت را
-
رقص کولی
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 14:00
پیچ وخمی رنگین بر دامن کویر شاید که چنین شود روزی لبخند مردمان و رقصی کولی وار زیر مهتاب صحرا نه به تمنای سکه ای تنها برای آنکه دوستش می داری
-
جوانه
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 13:47
چشم میگشاید جوانه در کش و قوس خمیازه صبحگاهی لرزان از خنکای نسیم چشم انتظارآفتاب تا تن بسپارد شادمانه گرمای جان بخش نیمروز زمستانی را و بنوشد جرعه جرعه زندگی را شادی مبهم ومعصومانه ء اکتشاف شگفت جهان در نگاهش بی خبر از هراسی که می دواند در رگ های یخ زده زمستان!